در دیاری همین حوالی مردمی موریانه وار در تکاپوی زیستن وساختن اند ساختنی هم از نوع سازش وهم ازنوع سوختن .چقدر سختتر که گاها و شاید هم اغلب محتاطانه باید دید و شنید و راه رفت و نشست که مبادا حرفکی و جمله ای بس پشتت نگویندند و نخخندند به خودت میگویی چه خوب است که گاهی از این دیار به دیار دیگری کوچ کنی چند صباحی دیگر به خود آیی و بگویی زهی خیال باطل و چند صباحی دیگر دل خوش کنک به ریش خودت بخندی آن وقت وقت دانستن بسیار است وقت دانایی ووقتی که میدانی رفتن به جای دیگر هم هوا بهتر از این نبود درست مث آواز دهل شنیدن از دور خوش است بود به هوای دیاری مورچه ای محض یا مگسی محض اینجا هم همان ساختن و سوختن با چند گانگی مگسی و مورچه ای وشته ای و غیره وذالک که همان هست با تفاوتی کوچک که عقاید نه که محض بلکه محض از نوع تفاوت است یعنی پا فشردن به اعتقادی نه چندان درست و نه غلط در افکار چندین تن و چه بد که به تو چندین اعتقاد هست بدون آگاهی خودت